نوشتن از جنگ سخت است، از جنگی که هنوز نرفته ولی اضطراب آن قلم و کاغذ و جوهرهای زیادی را به لرزش در می آورد و بی مهابا رنگ سرخی بر تمامِ صفحه
می پاشد.
جنگ همان تیر رها شده از کمانیست که هدفش نا معلوم، اما سوخت ُ سازِ تنش از خونِ عزیزانمان است.
جنگ، آنقدر جنگید تا گنج ذهن و جسم عزیزانمان را برید و برد.
جنگ آنقدر زشت و نا زیبا بود که نامش را نخواستیم بر زبان بیاوریم، نام مقابلش را به گوش البرز و دماوند و فارس و خزر سپردیم و آن را دفاع خواندیم، دفاع از کودکانمان ،دفاع از کشورمان دفاع از ایمان و عقیده ی مان و دفاع از…
انسان ها جنگ ها را از یاد نمی برند، این جنگ است که تصمیم میگیرد یاد را از یاد ببرد یا انسان ها را.
شعبان هم به عزا مبتلا گشت این روزها.
برایت عزاداریم مازندران…
در گذشت جوانان و دلیران و عزیزان، کسانی که این روزها ما را در حیرت قرار دادند کسانی که از شمار بی شمارند را ،تسلیت عرض میکنیم و از روح بلندشان آرزو و طلب بخشش گناهانمان را داریم.
روح بلندشان بیمه ی سرزمین و ملت ایران تا ابد خواهد ماند.
عارف علی منش.