آب زنید راه را هین که نگار می رسد
پیکر مطهر هفت تن از شهدای گمنام دفاع مقدس همزمان با ایام فاطمیه برای تشییع و تدفین وارد شهرهای مازندران شد.
تمام شهر به انتظارشان خبردار ایستاد.
زن و مرد، پیر و جوان، مادران و پدرانی که لباس جهاد بر تن پسران خود پوشاندهاند و دختران خردسالی که با حجاب فاطمی شاخ یاسی بر دست آمده بودند.
عدهای گل به دست گرفته بودند و عدهای گلاب.
آمدند تا دوباره بوی خوش شهادت را در شهر استشمام کنند.
همه آمدند به استقبال عزیزانی که در اوج خوشنامی با گمنامی پا به این شهر گذاشتهاند و کسی نمیداند مادرانشان در کدامین گوشه این خاک چشم به راه پسران خود خیره به جادههای انتظار ماندهاند.
با ورود آلاله ها جوانکی در گوشهای از حسینیه با کنجکاوی به جمعیت منتظر نگاه میکرد شاید از خودش میپرسید استخوان و پلاکی که پس از 35 سال اینچنین غریبانه بازگشتهاند، مگر چه جاذبهای دارند که اینگونه شهر را به غلغله واداشت.
جواب سؤالش را مطمئنم اگر کمی منتظر میماند، وقتی پیکرها از راه رسیدند میگرفت.
عشق گاهی بیدلیل به سراغمان میآید، این را مازندرانی ها که حالا حسینیه عاشقان ساری مرکز ثقل شهر شده است و مأمنی برای دلشکستگان خوب درک میکنند.
هر لحظه به جمعیت اضافه میشد. اصلا مگر هر روز در این شهر چنین مهمانان عزیز کردهای می آورند که بخواهی جا بمانی.
شبستان مملو از جمعیت شده بود. مارش عزا شروع به نواختن کرد و این یعنی مهمانها به نزدیکی شهر رسیدهاند. غلغله شد. جمعیت به حرکت درآمد. هر کسی سریعتر میرفت تا در کنار درب ورودی خود را زودتر به کاروان شهدا برساند.
آمدند. بالاخره آمدند. با نوای خوش سلام و صلوات.
صدا روضه طنینانداز شد و اشکها سرازیر. بغضها شکست. دلها بیتاب شد.
آی مهمانها! آمدهاید قدمهاتان روی چشمهایمان …
با حضورتان دوباره به شهر ما صفا آوردید.
کسی چه میداند شاید مادر یکی از آنها در میان جمعیت باشد… آمده باشد مادری کند برای پسرانی که همچون مادرشان حضرت زهرا(س) غربت اختیار کردهاند.
عطری جانفزا شبستان حسینیه ی عاشقان ساری را فراگرفت.
عطری لذت بخش با حضور هفت گل فاطمی مدام در جریان بود و حقیقتا موجب تلطیف روحیه ی همه شدند؛ سرشار از انرژی مثبت. دمشان گرم که با رفتنشان هم هنوز اثری زیبا از خود برجای میگذارند.
نویسنده: گمنام