دیروز ظهر تلفن یک آشنا خبر از تخریب قریب الوقوع خانه قدیمی رجبعلیان در محله نوعلم بابل داد.بعد از گپ و گفتی کوتاه و قطع تلفن ،از شدت ناراحتی واقعا دلم شکست،و نیمچه گرمای هوا و رطوبت و عرق جبین نیز این ناراحتی درونی من را دو چندان کرد.
پشت بندش انبوهی از ایکاش های پراکنده در ذهنم جریان پیدا کرد.
اینکه با آمدن علم و تکنولوژی کلی ذوقان و شوقان شدیم که ای خدا آسایش ما فراهم شد،اما غافل از اینکه آرامش ما از بین رفت.
ایکاش درهمان عصر چراغ موشی وخونه هایی با سقف چوبی و پنجره های اورسی باشیشه های رنگی و حوض و گلدان شمعدانی می ماندیم و به همان خنکای خانه های قدیمی زیر نک ونک ولاق لاق پنکه سقفی بسنده می کردیم .
راستی عجب صفایی داشت بیرجامه های مامان دوز راه راه و نخی، با زیر پوش آستین دار سفید.
ایکاش می شد مادرم دوباره آنها را تنم می کرد.
ایکاش آقا تقی الان اینجا بود و آینه عبرت ما می شد
ای کاش اوشین چشم بادامی دوباره به ما یادآوری می کرد که زندگی منشوری است در حرکت دوّار با رنگ های بدیع و دلفریبش.
اما حیف که فراموشی ما را با خود به ناکجا آباد زمان برد و مسحور تکنولوژی شرق و غرب شدیم.
قوطی کبریت هایی به نام آپارتمان جای آن خانه های قدیمی پرخاطره را گرفت و مبلمان های رنگارنگ نشست روی پشتی های گلدوزی شده و زیراندازهای پر،پری مادر و مادرجون.
سریال جومونگ و سوسانو هم جای هزاردستان علی حاتمی را گرفت و نشست تو دل جوون ما.
سوسانو شد آرزوی دست نیافتنی و گوسفندی فروخته شد تا آن جوان ساده روستایی به عشق سوسانو برسد.
اما زهی خیال باطل! سرابی بیش نبود این بانوی شرق آسیا.
ایکاش مسئول فرهنگی ما به جای اینکه تهاجم فرهنگی را ،همیشه زاده امپریالیسم شرق و غرب بداند نیم نگاهی هم به فراموشی تاریخ این مملکت نزد جوان ما داشت.
شرقی که با درست کردن انواع سریال های تاریخی و افسانه ای قصد در تاریخ سازی دارد و خواهد داشت و مایی که اندر خم یک کوچه به دنبال قاتل بُرسلی می گردیم.
از مسیرمان دور نشویم،طی این سال ها و این ماها و این روزها و این ساعت ها خبرهایی از تخریب خانه ها با ارزش قدیمی می شنویم و دستمان به جایی بند نیست.
ایکاش خدای عز و وجل یک کامیون پول با کارگرانش به ما عطا می کرد تا می توانستیم تمامی این خاطرات ارزشمند را به طرفه العینی بخریم و از تخریب آن جلوگیری کنیم.
یا ایکاش یکی از این خیرین مدرسه ساز که به اندازه میلیارد تومان برای ساخت مدرسه ای هزینه می کند شبی خواب نما شود و بیاید و مرامی بگذارد و یکی از این خاطرات کودکی ما را،از نابودی نجات دهد.
و ایکاش یکی از این صاحبان خانه های قدیمی کن فیکونی در دلش ایجاد شود و دست از تخریب و خاطرات کشی بردارد.
اصلا لعنت بر این فضای مجازی.
ایکاش رسانه های نوظهور مثل تلگرام هرگز بوجود نمی آمد تا ما هر روز شاهد تخریب خاطره ای از هزاران خاطرات شهرمان نباشیم ودر بیخیالی طی می کردیم.لااقل اینطوری کمتر آزرده خاطر می شدیم.
اه همش ای کاش! ای کاش! و ای کاش!.
ای کاش! ای کاش را می کاشتیم و دیگر در نمی آمد.
در آخریک خواسته،یک تقاضا و یک التماس.
از صاحبان خانه قدیمی رجبعلیان عاجزانه تقاضا می کنم، که ای کاشی بر، ای کاش های ما اضافه نکنند و از تخریب خاطره ای دیگر از خاطراتمان صرف نظر نمایند.
رحمان عابدلقب/سردبیرآمارد خبر